مقاله پژوهشی
آزاده خاکی قصر
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 5-18
چکیده
قبل از سیطرة علم به معنای مدرن آن، انسانها با شیوههای متعددی متمرکز به فهم چیزها میشدند؛ اما بعد از آن، شیوههای فهم به انواع خاصی محدود شد. در دهههای اخیر کارآمدی شیوههای فهم مدرن بازبینی شده و بر اثر رجوع به رویکردهای فهم پیشین، برخی از راهبردها، همچون شهود، در مسیر بازیابی اعتبار خود قرار گرفته و حتی در برخی حوزههای دانش ...
بیشتر
قبل از سیطرة علم به معنای مدرن آن، انسانها با شیوههای متعددی متمرکز به فهم چیزها میشدند؛ اما بعد از آن، شیوههای فهم به انواع خاصی محدود شد. در دهههای اخیر کارآمدی شیوههای فهم مدرن بازبینی شده و بر اثر رجوع به رویکردهای فهم پیشین، برخی از راهبردها، همچون شهود، در مسیر بازیابی اعتبار خود قرار گرفته و حتی در برخی حوزههای دانش احیا شدهاند. امروزه در تحقیق در ابعاد معنایی معماری، با وجود پژوهشهای کیفی، کاستیهایی در راهبردهای فهم وجود دارد. در پژوهش حاضر سعی شده است که بر اساس چارچوبِ خردِ پیشینیانْ ذیل علم حضوری و با فاصله از ساحتِ خاصِ آن و با استفاده از بحثهای معاصر در باب رجوع به شهود، مقدمهای بر راهبردی با عنوان« فهم درونی» برای تقرب به فهمیدنِ مستقیم و در درونِ انسان تبیین شود. به این منظور تبیین مدخلی بر راهبرد، شگردها، و برخی کاربستهای آن در تحقیق ابعاد معنایی معماری در نوشتار حاضر خواهد آمد.در راهبرد فهم درونی از واسطههای فهم همچون «عقل»، «حس»، و «دل» بهره گرفته میشود و «مناظره»، «تمثیل»، و «استحسان» به مثابة شگردهای آن احصا میشوند. انتظار میرود، به واسطة راهبرد فهم درونی، دستاوردهایی از جنس نظریات هنجاری در حوزه معماری به دامنة خرد افزوده گردد. در نوشتار حاضر فهم درونی نه به منزلة یک راهبردِ عام در معماری، بلکه به منزلة راهبردی خاص و تنها برای تعمیقِ تحقیق در ابعاد معنایی معماری به محققین پیشنهاد میشود.
مقاله پژوهشی
مجید احمدنژاد کریمی؛ مهدی محمودی کاملآباد؛ مریم عظیمی عظیمی
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 19-32
چکیده
شناخت دانش سازه یک ضرورت ناگزیر در طول فرایند شکل دادن به فرم نهایی و همچنین ایجاد فضا در معماری است و ادغام سازههای خلاقانه، اقتصادی، و قابل اجرا در فرایند طراحی ساختمانها همواره از موضوعات ضروری در معماری بوده است. سازه در زمینة معماری، که بخش جداییناپذیری از فضای معماری است، تنها با بررسی جنبههای مختلفی از دانش شناخته ...
بیشتر
شناخت دانش سازه یک ضرورت ناگزیر در طول فرایند شکل دادن به فرم نهایی و همچنین ایجاد فضا در معماری است و ادغام سازههای خلاقانه، اقتصادی، و قابل اجرا در فرایند طراحی ساختمانها همواره از موضوعات ضروری در معماری بوده است. سازه در زمینة معماری، که بخش جداییناپذیری از فضای معماری است، تنها با بررسی جنبههای مختلفی از دانش شناخته میشود. مسئلة مهم این است که کدام گونه و چه اندازه از شناخت دانش سازه در انبوه خواستههای طراحی میتواند به کار معمار آید. برخی محققان بر این باورند که سازه را تنها از راه بررسی مفاهیم مکانیکی نمیتوان بهدرستی شناخت، زیرا بسیاری از طرحهای معماری با گرایش و تمرکز بر این مفاهیم آغاز نمیشوند؛ بلکه ایدههای فضایی آغازگر و مهمترین بهانة پیکربندی طرحهای معماری است. بنا بر این برای طراحی و تحلیل سازه، در یک زمینة معماری، شناخت وجه فضایی آن نیز لازم است. هدف اصلی بررسی این وجوه چندگانه برای شناخت جایگاه معمار در نحوة طراحی سازه در فرایند طراحی معماری است. در این تحقیق در ابتدا، با روش توصیفیـ تحلیلی به شناخت روابط مختلف بین این وجوه و نحوة اثرگذاری آنها در شکلگیری فرم نهایی ساختمان در یک فرایند طراحی در قالب نمونههای مطالعاتی پرداخته شده است. در پایان سعی گردیده چگونگی و محدودة اثرگذاری معمار در بهکارگیری وجوه سازه در فرایند طراحی تبیین گردد.
مقاله پژوهشی
سیده حمیده موسوی؛ محمدرضا حافظی؛ شهرام دلفانی؛ مرجان السادات نعمتی مهر نعمتی مهر
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 33-46
چکیده
ویژگی تودههای ساختمانی، نحوة قراردهی آنها، و تراکم نقش مهمی در الگوی جریان هوای شهری، سکون هوا، و تجمع آلایندهها در تراز پایینی اتمسفر دارد. در این پژوهش با هدف دستیابی به الگوی مطلوب استقرار تراکمهای برابر، با ثابت نگه داشتن تراکم منطقه در حد چشمانداز، اثر افزایش ارتفاع و کاهش سطح اشغال به صورت همزمان در مقیاس محلی در منطقة ...
بیشتر
ویژگی تودههای ساختمانی، نحوة قراردهی آنها، و تراکم نقش مهمی در الگوی جریان هوای شهری، سکون هوا، و تجمع آلایندهها در تراز پایینی اتمسفر دارد. در این پژوهش با هدف دستیابی به الگوی مطلوب استقرار تراکمهای برابر، با ثابت نگه داشتن تراکم منطقه در حد چشمانداز، اثر افزایش ارتفاع و کاهش سطح اشغال به صورت همزمان در مقیاس محلی در منطقة ولنجک تهران مقایسه شده است. روش انجام این پژوهش با توجه به ماهیت میانرشتهای آن، روشی ترکیبی است، جمعآوری اطلاعات به روش جمعآوری منابع کتابخانهای، شبیهسازی به روش دینامیک سیالات محاسباتی، و مدلسازی بافت شهری مورد مطالعه بر اساس دادههای شهرداری و برداشت از وضع موجود انجام پذیرفته است. تراکم خالص و ثابت 270% در سه مدل ساختمانی (ساختمانهای 7طبقه با سطح اشغال 5/38%، ساختمانهای 12طبقه با سطح اشغال 5/22%، و برجهای20طبقه با سطح اشغال 5/13%) توزیع شده است. بلوک شهری مورد مطالعه با بلوکهای مشابه احاطه شده و جریان هوا بر فراز مدلهای مذکور با سرعت باد مرجع m/s 4/5 در چهار جهت شمالی، غربی، شمال غربی و شمال شرقی، بدون در نظر گرفتن لایهبندی حرارتی اتمسفر، با نرمافزار انسیس فلوئنت و مدل توربولانسی k-ε شبیهسازی شده است.بررسی نتایج پژوهش نشان میدهد که، در الگوی ساختمانهای 7طبقه در 38% مکانـ زمانها و در الگوی ساختمانهای 12طبقه در 44% و در الگوی برجیشکل در 65% مکانـ زمانها تهویة طبیعی صورت میگیرد. پس میتوان نتیجه گرفت که افزایش ارتفاع تنها با کاهشِ قابل توجه میزان سطح اشغالْ جریان هوا را بهبود میبخشد. این مهم نیز وابسته به عوامل متعددی، از جمله جهتگیری بافت شهری، ویژگیهای هندسی بنا، و مشخصات باد آن منطقه است و به منظور به دست آوردن مدل بهینه برای هر منطقه، مدلسازی و شبیهسازیهای عددی و یا تجربی ضروری است.
مقاله پژوهشی
میترا حبیبی؛ سپیده برزگر
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 47-64
چکیده
امروزه پیوندهای فضاهای شهریْ از زمان و مکان گسسته شدهاند. نتیجة این امر، گسترش فضاهایی تهی است که قابلیت پاسخ به تجربة زیستة شهروندان را ندارند. برای پرهیز از درغلتیدن به این وادی، باید با نگاهی تحلیلی، به شیوة تولید و ساماندهی فضا، پیوند آن با زمان و مکان و ماهیت پیچیده و لایههای چندگانة آن پرداخت. پیشنهاد هانری لوفور برای این ...
بیشتر
امروزه پیوندهای فضاهای شهریْ از زمان و مکان گسسته شدهاند. نتیجة این امر، گسترش فضاهایی تهی است که قابلیت پاسخ به تجربة زیستة شهروندان را ندارند. برای پرهیز از درغلتیدن به این وادی، باید با نگاهی تحلیلی، به شیوة تولید و ساماندهی فضا، پیوند آن با زمان و مکان و ماهیت پیچیده و لایههای چندگانة آن پرداخت. پیشنهاد هانری لوفور برای این منظور، ضربآهنگکاوی است. هدف از این پژوهش، یافتن معیارهای اصلی این نظریه در حوزة مطالعات شهری است. از این رو، با روشی کتابخانهای و تحلیلی، بر سه نظریة اصلی لوفور، یعنی تولید فضا، جدل سهسویة (تریالکتیک) فضایی، و ضربآهنگکاوی، تمرکز و پیشینة نظری، با تکیه بر تجارب پژوهشی مختلف مطالعه شد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که ضربآهنگهای سه دسته فضا در شهر، یعنی فضای دریافته، فضای پنداشته، و فضای زیسته، از مؤلفههای اقلیم، فرهنگ، و فن تأثیر میپذیرند. معیارهای ضربآهنگکاوی در فضای دریافته، شامل تبیین تأثیر متقابل مؤلفههای کالبدی و اقلیم، فرهنگ و فن، و همچنین تأثیر آنها بر شیوة ادراک فضا است. در فضای پنداشته با معیارهایی مبتنی بر ابزارهای در دست فن و شیوههای اعمال سلطه از سوی نهادهای فن و تأثیر آن بر ضربآهنگها روبهرو هستیم. در فضای زیسته معیارهای ضربآهنگکاوی از حضور در فضا، مناسبتها، رویدادها، و شکل این حضور تأثیر میگیرند که منجر به بروز چندین ضربآهنگ میشود. در فضای زیسته است که گروههای مختلف به دنبالِ از آن خود کردن فضا و مقاومت در برابر فضای پنداشتهاند تا از طریق حضور و تجلی ضربآهنگهای فعالیتهایشان، به مصرف دلخواهانة فضا دست یابند و بدینسان، فضای زیسته و ضربآهنگهای زندگی روزانه با تأثیر از فرهنگ، اقلیم، و فن نمود مییابد.
مقاله پژوهشی
وحیده ابراهیم نیا؛ زهره عبدی دانشپور
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 65-84
چکیده
در این مقاله به ضرورت برنامهریزی فضایی بزرگشهری از راه پاسخ به مشکلات ناشی از چندپارگی سیاستگذاری بخشی پرداخته میشود. تحلیل اثراتی که شیوة سیاستگذاری بخشی بر چگونگی ادارة شهرها وارد میآورد، به کوششهایی در یکپارچهسازی و درنتیجه دگرگونی نگرش و سازوکار برنامهریزی از «برنامهریزی کاربرد زمین شهری» به «برنامهریزی ...
بیشتر
در این مقاله به ضرورت برنامهریزی فضایی بزرگشهری از راه پاسخ به مشکلات ناشی از چندپارگی سیاستگذاری بخشی پرداخته میشود. تحلیل اثراتی که شیوة سیاستگذاری بخشی بر چگونگی ادارة شهرها وارد میآورد، به کوششهایی در یکپارچهسازی و درنتیجه دگرگونی نگرش و سازوکار برنامهریزی از «برنامهریزی کاربرد زمین شهری» به «برنامهریزی فضایی شهری» منجر شده است. برنامهریزی فضایی با رویکردی یکپارچه و کلیتنگر به مدیریت روابط میان فعالیتهای اثرگذار بر فضای کالبدی میپردازد تا بتوان مشکلهای پیچیده و بینبخشی را حل کرد. در کشور ایران، با وجود اینکه شهرها در نظام تقسیمات کشوری یک واحد یا سطح اداری قلمداد شدهاند، تصمیمگیری و سیاستگذاری در قلمرو برنامهریزی شهری برای آنها از سوی عوامل تصمیمگیری و سیاستگذاری چندگانة بخش عمومی، که در یک ساختار سیاستگذاری بخشی فعالیت میکنند، انجام میشود. کوشش در زمینههای گوناگونی که از سوی بخش عمومی به طور صریح و یا ضمنی با هدف پایهگذاری برنامهریزی یکپارچة فضایی در سطح محلی (بزرگشهری) و ارتقای سازمانیابی افقی در شهرها، بهویژه تهران، انجام شده نیز به تغییر در ساختارهای سازمانی ادارة امور در شهری مثل تهران نیانجامیده است. در این مقاله هدف پاسخ به این پرسش است که با وجود فرصتهایی که در چارچوبهای قانونی برای پایهگذاری سطح محلی برنامهریزیــ که بتواند نقش هماهنگکنندة سیاستهای بخشی در شهر تهران را بر عهده بگیردــ قابل ردیابی است، چرا این سطح شکل نگرفته و برنامهریزی بخشی در این بزرگشهر چیره است؟ در پاسخ به پرسش پژوهش و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی منابع اطلاعاتی چند دوگانگی و چندگانگی شناسایی شد که میتوان آنها را مهمترین بازدارندههای بهرهگیری از فرصتهای قانونی و بالقوة پایهگذاری برنامهریزی فضایی بزرگشهری در تهران دانست. دوگانگی مربوط به «تصمیمگیری و سیاستگذاری برای شهرها از سوی نهادهای انتخابی» در برابر «تصمیمگیری و سیاستگذاری از سوی نهادهای انتصابی بخش عمومی»، دوگانگی مربوط به «پذیرفتن جایگاه مدیریت و برنامهریزی شهری» در برابر «چیرگی مدیریت و برنامهریزی ملی برای شهرها» از سوی بخش عمومی، دوگانگی میان «پژوهش» و «سیاستگذاری» دربارة ارتقای ظرفیت یکپارچگی در سیاستگذاری در برنامهریزی بزرگشهر تهران، دوگانگی مربوط به ارتباط میان «زمینههای روندکاری» و «زمینههای محتوایی» برنامهریزی شهری در بزرگشهر تهران، و چندگانگی در برداشت از انگاشت «برنامهریزی فضایی یکپارچه».
مقاله پژوهشی
محسن کشاورز؛ فاطمه مهدی زاده؛ عبدالله جبل عاملی
دوره 28، شماره 2 ، تیر 1397، صفحه 85-98
چکیده
حفاظت و مرمت علمی تجربی و در عمل اقدامی پیشگیرانه و درمانی در حیطة موضوعات میراث فرهنگی است. در سطحی حرفهای، میتوان آن را آمیزهای از دانش تئوری و مهارتهای عملی دانست. با وجود اینکه اساسِ حفاظت و مرمت، در طول زمان، از مهارت بالای صنعتگران و هنرمندان ناشی شده است، طی قرن بیستم حفاظت و مرمت معماری، در تعامل با بسیاری از علوم انسانی ...
بیشتر
حفاظت و مرمت علمی تجربی و در عمل اقدامی پیشگیرانه و درمانی در حیطة موضوعات میراث فرهنگی است. در سطحی حرفهای، میتوان آن را آمیزهای از دانش تئوری و مهارتهای عملی دانست. با وجود اینکه اساسِ حفاظت و مرمت، در طول زمان، از مهارت بالای صنعتگران و هنرمندان ناشی شده است، طی قرن بیستم حفاظت و مرمت معماری، در تعامل با بسیاری از علوم انسانی و طبیعی، شیمی، و فیزیک کاربردی، همچنین عناصر تحلیلی، سازمانی، و فلسفی، به صورت یک رشتة تحصیلی توسعهیافته درآمد.مطالعات اخیر دربارة حفاظت و مرمت، این رشته با رویکردهای میانرشتهای مشخص میشود. گرچه ساختار رشتهای دانشگاهی آن دستنخورده باقی مانده است، اما موضوعات و مسائل مشترک بین رشتهها و مطالعات حوزة حفاظت معماری و بناهای تاریخی همپوشانیها با رویکرد بینرشتهای را میان این رشتهها افزایش داده است. امروزه تحقیقات چندرشتهای و میانرشتهای در حال توسعه هستند. در مقالة حاضر حدود، اشتراکات، و همکاریهای بین تخصص حفاظت و مرمت بناهای تاریخی و سایر حوزهها، نظیر معماری، باستانشناسی، مهندسی عمران ، و علوم اجتماعی بیان شده است.گرچه پژوهشهایی در حوزة آموزشهای چندتخصصی در ایران در خصوص رشتههای کشاورزی، صنعت، و آموزشهای فنی و حرفهای صورت گرفته، اما علیرغم تعریف و پایهریزی رشتة کارشناسی مرمت بنا با نگاه میانرشتهای، در اجرا نگاهی تکرشتهای بر آن حاکم است و جدا کردن صرف این رشته از رشتههایی همسنخ، نظیر معماری، مشکلاتی را برای آموزش مفید این رشته ایجاد کرده است. روش گردآوری دادهها در این پژوهش از نوع توصیفیـ تحلیلی است. در این مطالعه از استدلال منطقی به همراه مروری بر تاریخ آموزش حفاظت و مرمت بناهای تاریخی، از ابتدای شکلگیری مرمت علمی تا راهاندازی مراکز آموزش علمی این رشته، بهره گرفته خواهد شدهدف اصلی در این نوشتار عرضة توصیفی صحیح از چندتخصصی بودن رشتة مرمت بناهای تاریخی است، آنچه که با بینرشتهای و زیررشتهای اشتباه گرفته میشود. به این منظور تلاش شده است برنامة درسی کارشناسی مرمت بناهای تاریخی در ایران تحلیل محتوا و موقعیت ارتباطی آن با رشتههای نسبتاً همجنسش توضیح داده شود. در پایان، این نتیجه حاصل شد که مرمتگر دانشآموختهای فراتر از یک معمار یا مهندس سازه یا متخصص شیمی یا جامعهشناس است و باید علم مرمت را با چنین نگاهی آموزش داد و برای آن برنامهریزی کرد.