کارشناس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی، و گردشگری
چکیده
این نوشتار برآمده از پژوهشی دربارۀ ارتباط میان معماری و پدیدارشناسی است، یعنی همان مکتبی که تأثیر آن بر جریانات هنری امروز، به ویژه معماری پسامدرن، آشکار است. می دانیم که یکی از تأثیرات این مکتب فلسفی در حوزۀ مبانی نظری معماری، باز شدن باب مباحثی در پدیدارشناسی مکان، جایگاه بستر و زمینۀ اثر در طراحی معماری، و همچنین اهمیت یافتن مباحث پدیدارشناسی ذهن و تأثیر آن در نقد آثارِ معماری است. تعلیق پیش فرض های فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی، و بیش از همه تأثیرات علم جدید، هدفی است که پدیدارشناسان با دستیابی بدان در جست و جوی تجربه ای بلاواسطه از جهان پیرامونی اند. این تعلیق، که هوسرل از آن به «اپوخه » یاد کرده است، نظر به تفاوت آرای پدیدارشناسان، الزاماً نتایج مشابهی در بر نداشته است. این جدایی در نتیجه و روش را می توان آشکارادر نظرات هوسرل و هایدگر مشاهده کرد. در این پژوهش نیز هدف جست وجوی رگه هایی از تفاوت در رویکردهای اشاره شده در برخوردهای پدیدارشناسانه به معماری است.بدین منظور، در این نوشتار به شرح ارتباط پدیدارشناسی و معماری پرداخته ایم و با تفکیک پدیدارشناسی متأثر از هوسرل و پدیدارشناسی متأثر از هایدگر به تفاوت در رویکردهای پدیدارشناسی به معماری اشاره کرده ایم. در پایان نیز با بازشناسی عنصر شهری « میدان» به تشریح بیشتر موضوع پرداخته ایم. نتیجۀ مطالعه نشان میدهد که رویکرد پدیدارشناسانه به معماری از منظر های دگر اشاره و تأکیدی صرف است بر آن جا بودگی «کارِ معماری » در کنار چیزهای پیرامونی، در حالی که آغاز شناخت پدیداری چون معماری در پدیدارشناسی از منظر هوسرل به ناب آگاهی و تصورات ذهنی از «اثرِ معماری » ختم میشود.