برانگیخته شدن احساس مقوله اى است که در دامنة وقایع روزانة هر فرد به چشم می خورد. حالتى که در تجربه بسیار ساده، اما در بیان با محدودیتهایى روبه رو است. همه می دانیم که دنیاى امروز، احساس و برانگیخته شدن آن را مقوله اى متناظر با جنبه هاى کیفى امور می پندارد و نتایج حاصل از آن را نسبى تلقى میکند و از این رو بررسى جامع یک چیز را به تحلیل هاى کمى آن محدود می کند. در این میان بی شک پاسخ نگاه کمیت گراى معاصر به این سؤال که «آیا میتوان تحریک احساس را معیارى قابل اعتماد براى سنجش کارایى همه جانبة یک چیز تلقى کرد؟» ، منفى است. به همین دلیل نگارندگان مقالة پیش روى سعى دارند تا با ردّ این تفکر نادرست (با استناد به آراى الکساندر)، احساس را به مثابه ابزارى قدرتمند معرفى کنند؛ آنچه که در صورت بازشناسى صحیح، منجر به قضاو ت هاى قطعى، عینى، و دقیق (با معیار احساس) خواهد شد. بدون تردید این تعریف متفاوت از احساس نیازمند اثبات، آن هم به شیو ه اى منطقى، براى جهان کنونى است. براى این منظور محوریت مقاله بر جستجوى چگونگى سازوکار احساس، براى فراهم کردن زمینة این اثبات، استوار می شود. در این روند (اثبات منطقى) فهم سیر متراتب چگونگى تحریک احساس، چنان پیش می رود که درنهایت منجر به تغییر جهان بینى کنونى ما می شود و پذیرش آن را ضرورى می نماید. بدیهى است که این مسیر به هم پیوسته از تحریک احساس تا تغییر جهان بینى مقوله اى است که نیازمند رمزگشایى دقیق ترى براى مقبولیت معاصر است. کریستوفر الکساندر از معدود افرادى است که توانسته به ترسیماتى دقیق از این موضوع پیچیده نایل آید. او با آشکارسازى روابط پنهان در هنگام تحریک عمیق احساس، نه تنها موفق به معرفى آن شده، بلکه درهاى ممنوعة بسیارى را نیز براى ما باز کرده و تا تغییر نگاه کنونى ما نسبت به جهان پیش رفته است. با این اوصاف، در این مقاله کوشش می شود تا با طرح چهار سؤال کلیدى در حیطة احساس و پاسخ متناظر به آ نها، از گنجینة اندیشة الکساندر، زمینة درک هرچه آسا نتر اهمیت احساس و مسائل پشت پردة آن فراهم گردد. ضمناً انتهاى هر بخش از پژوهش نیز با ابیاتى ختم گردیده تا براى خواننده علاوه بر ردیابى رد پاى اندیشة الکساندر در زمینة فرهنگى خویش، فرصت تأمل بیشترى براى بازگشت و بهره گیرى از آ نها فراهم آید.